٢٤ آذر بود که رفتم تو دستشویی و دو تا خط قرمز رو بی بی چکم دیدم و چنان شوکه شده بودم که نفسم در نمیومد. و همچین روزی بود که برای اولین بار صدای قلبتو شنیدم و اون حس عجیب تمام وجودمو فرا گرفت اولین سونوگرافی رو همچین روزی رفتم ٢٦ آذر و دیگه اطمینان داشتم که تو وجودمی اسمتو گذاشته بودیم امبریو یک سال گذشت و الان کنارمی هنوزم باورم نمیشه انگار دیروز بود که نشسته بودم گریه میکردم و خودمم نمیدونستم چرا هزار تا فکر از سرم میگذشت... یعنی سالمه ؟ یعنی زنده به دنیا میاد ؟ یعنی میتونم به دنیا بیارمش ؟ یعنی میتونم این ٩ ماه رو بگذرونم.... وای که چقدر اون روزها با اون استرس هاش و حالت تهوع هاش شیرین بود کاش بیشتر میتون...